تظاهر کردن کسی به اینکه توانائی مقاومت با طرف را دارد. خود راهم کشتی نمودن. خود را هم سنگ کسی نمودن: چو بهمن زین شبستان رخت بربند حریفی کردنت با اژدها چند. نظامی
تظاهر کردن کسی به اینکه توانائی مقاومت با طرف را دارد. خود راهم کشتی نمودن. خود را هم سنگ کسی نمودن: چو بهمن زین شبستان رخت بربند حریفی کردنت با اژدها چند. نظامی
غربال کردن. بیختن. غربال زدن. الک کردن. غربله. رجوع به غربال کردن شود، سوراخ کردن و پاره پاره کردن و کشتن کسی. غربله: وز چپ و راست تیر روان شد سوی پیل، تا مرو را غربیل کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 701)
غربال کردن. بیختن. غربال زدن. الک کردن. غربله. رجوع به غربال کردن شود، سوراخ کردن و پاره پاره کردن و کشتن کسی. غربله: وز چپ و راست تیر روان شد سوی پیل، تا مرو را غربیل کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 701)
ویرانی کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : خرابی کند مرد شمشیرزن نه چندانکه آه دل پیرزن. سعدی (بوستان). ، بی تابی کردن. ناشکیب بودن: دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید زینهار ای دوستان جان من و جان شما. حافظ. ، کثافت کردن. آلودن. نجس کردن شلوار یا بستر یا جز آن. ریدن. - امثال: اجل سگ را می رسد، چون بمسجد می رود خرابی می کند
ویرانی کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : خرابی کند مرد شمشیرزن نه چندانکه آه دل پیرزن. سعدی (بوستان). ، بی تابی کردن. ناشکیب بودن: دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید زینهار ای دوستان جان من و جان شما. حافظ. ، کثافت کردن. آلودن. نجس کردن شلوار یا بستر یا جز آن. ریدن. - امثال: اجل سگ را می رسد، چون بمسجد می رود خرابی می کند